رها

ساخت وبلاگ
این وبلاگ را ساختم تا فقط برای تو و از تو بنویسم .....کاری با سقوط هواپیما ندارم ، کاری با 100 و چندتا آدمی که رفتن هم ندارم ، کاری هم ندارم اون لحظه چه حالی داشتن ... کاری هم با این ندارم که چقدر می رها...ادامه مطلب
ما را در سایت رها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mpashijana بازدید : 28 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 20:20

دوباره قلم به دست ميگيري و شروع ميكني به نوشتن مي نويسي از بازي روزگار از زندگي از دنيا و آدم هاش بزرگ ميشي ، به قول مامانت براي خودت خانمي ميشي ميشه ٢٦ سالت ، همه ميگن ديگه وقت ازدواجته از همه بيشتر خانواده ات هستن كه دارن براي اين اتفاق لحظه شماري مي كنن اما تو غافل و به دور از همه ي اينها سعي داري اول تكليف خودتو با اين زندگي روشن كني دوست داري بدوني كجاي اين كره ي خاكي هستي ...... مي خوا رها...ادامه مطلب
ما را در سایت رها دنبال می کنید

برچسب : دوباره, نویسنده : mpashijana بازدید : 39 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 2:48

دوباره قلم به دست ميگيري و شروع ميكني به نوشتن مي نويسي از بازي روزگار از زندگي از دنيا و آدم هاشبزرگ ميشي ، به قول مامانت براي خودت خانمي ميشي ميشه ٢٦ سالت ، همه ميگن ديگه وقت ازدواجته از همه بيشتر خانواده ات هستن كه دارن براي اين اتفاق لحظه شماري مي كنن اما تو غافل و به دور از همه ي اينها سعي داري رها...ادامه مطلب
ما را در سایت رها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mpashijana بازدید : 53 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1396 ساعت: 6:06

دیروز عصر با جان دل صحبت کردم و تا عصر همینطوری برای خودم تو خونه چرخیدمو  شب که شد بهش پیام دادم و خسته بود و خوابش میومد اما من نه ! باید می خوابید چون صبح زود قرار بود بیدار بشه !!!! اما من چی ؟ هیچی ! بیکار بی فایده !  خیلی اعصابم خورده ! خیلی زیاد !  حالا صبح هم رفت سر کار و شبم با امین می خواد رها...ادامه مطلب
ما را در سایت رها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mpashijana بازدید : 33 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1396 ساعت: 6:06

دشب خیلی حال و حوصله نداشتم داغون بودم از نوع خیلی بدش ....  داشتم تو اتاقم فیلم نگاه می کردم و در شرف خواب بودم که دیدم یک صدای نهیبی  می آید ..... فکر کردم کامیونی چیزیه .... چشمتون روز بد نبینه دیدم دارم میلرزم .... بله زلزله بود .... بسیار بسیار ترسیدم ..... قلبم انقد تند تند میزد که نگویید و نپرسییییید .....  بدو بدو رفتم پایین پیش مامان اینا که پیش هم باشیم .....  رفتم اتاقشون دیدم دارن خروپف می کنن .....  حالا من ! شب ! اتاق تاریک ! خروپف مادر و پدر گرامی ! برادر خوابالوم ! زلزله  گفتم بعید نیست بعدیشم بیاد بذار بیدارشون کنم ....  بابام که کلا" بیدار نشد هر چقدر صداش کردم رها...ادامه مطلب
ما را در سایت رها دنبال می کنید

برچسب : آنچه در نود دیشب گذشت,آنچه در 90 دیشب گذشت,آنچه در برنامه نود دیشب گذشت,انچه دربرنامه نود دیشب گذشت,آنچه در برنامه 90 دیشب گذشت, نویسنده : mpashijana بازدید : 29 تاريخ : دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت: 22:57

چی شد یهووووو ؟  42 تا بازدید کننده ؟  این چه عددیه دیگه ؟  یا آمار گیرم چت زده یا پشی ؟  نه فکر نکنم رفت بخوابه آخه ......  حالا هر چی ممنون از این همه بازدید .....  نشد آقا جون نشد بازم نشد ..... اصلا از دلم نیومد ....  نمی تونم .... نمی شه .....  یعنی پریسا خاک بر سرت با این اراده ات .....  اینطوری به  خودت گول داده بودی ؟  فکر کنم فهمیدین چی کار کردم بازم .... بلافاصله بهش پیام دادم ....  خواستم اول معذرت خواهی کنم ....  بد باهاش صحبت کرده بودم .... اما دوباره آشتی کردیم  دیگه هر چی بابا دیگه کلافه شدم .....  میرم تا ته ته داستان هر چی شد شد .....  مال هم باشیم می رسیم به هم مال هم هم رها...ادامه مطلب
ما را در سایت رها دنبال می کنید

برچسب : نشد که بشه, نویسنده : mpashijana بازدید : 39 تاريخ : دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت: 22:56

یه وقت هایی یه حرف هایی می زنی یه کارهایی می کنی که بعدش کلی پشیمون می شی  هممون آدمیمم هیچ کدوممون خوب مطلق یا بد مطلق نیستیم ....  همه ما آدمها اشتباه می کنیم ...  چه تو حرف هامون چه تو تصمیم هامون چه تو کارهامون....  تا یه جاییشو قبول دارم من اشتباه کردم ....  تقصیر من بود ....  اما از یه جاییش به بعد یه حرف هایی زد که احساس میکنم اضافه هستم تو زندگیش ....  از یه جایی به بعد همیشه میگه تو مانع شدی .... تو باعث شدی من اینطوری موندم .... تو نذاشتی من جوونی کنم .... از یه جایی به بعد همه چیو بهم ربط میده  من ، موندنش ، خواسته هاش ....  نمی دونم ، آدم ایزاده دیگه ....  شاید واقعا رها...ادامه مطلب
ما را در سایت رها دنبال می کنید

برچسب : یه وقت هایی,یه وقت هایی باید رفت,یه وقت هایی هست,یه وقت هایی هست که, نویسنده : mpashijana بازدید : 40 تاريخ : شنبه 24 مهر 1395 ساعت: 1:11

مامانم راست می گه زندگی ما آدمها خیلی بالا پایین داره ....  خیلی زیاد مخصوصا زندگی بنده .....  نن جون یکبار در زندگیم تصمیم گرفتم منطقی یه مسئله رو حل کنم ....  طی اختلافات اخیر و بی توجهی پشی خان ارجمند بنده دچار افسردگی شده و دیگر علاقه ای  به ادامه نداشتم و دیگر هیچ چیز برایم معنا نداش .....  راستش کسی نبود بشینه به چرت و پرت هایم گوش فرا بده ....  بنابراین به پشی خان فرصت داده تا فکر هایشان را در رابطه با میزان علاقه شان به ما بکنن ....  آن بزرگوار امروز پیام داده و بدون مقدمه فرمودند ما را دوست می دازند و وسط ها ی راه خواستند  از جواب دادن به سوالات بنده در برون رها...ادامه مطلب
ما را در سایت رها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mpashijana بازدید : 30 تاريخ : يکشنبه 11 مهر 1395 ساعت: 0:49

گاهی فکر می کنم پدر مادرم ناراحتم می کنن  دوستم ندارن ....  می خوان لج منو در بیارن ...  چیز هایی که من می دونم رو اونا نمی دونن ....  گاهی وقت ها رو سرشون داد می زنم ....  اذیتشون می کنم و بی احترامی می کنم به خودم ....  اما بعد اتفاقات این چند روز فهمیدم تنها کسایی که می تونن عاشقانه دوستم داشته باشن اونها هستن ....  همیشه فکر می کردم مهدی خیلی دوستم داره و به خاطر اون حاضر شدم  جلو مادر پدرم وایسم اما باهاش حرف که می زدم بهم گفت امکان داشت اگه من  بودم نمی ذاشتم بری دانشگاه ....  اون فقط در حد یه دوسته نه بیشتر .... فقط می تونه آرومت کنه ....  همین و بس .... هیچ وقت نمی تون رها...ادامه مطلب
ما را در سایت رها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mpashijana بازدید : 30 تاريخ : شنبه 3 مهر 1395 ساعت: 4:04

این منم زنی تنها زیر سایه مردی که دیگر نگاهش به من اشتیاقی ندارد  زندگی که هر روزش تکرار دیروز است  و ضرباهنگ یکنواخت قلبم که مثل سایق با شنیدن صدایش، گرمای نگاهش ،سرعت نمی گیرد  قالب زندگی ام تکرار  است و خستگی انگار قید او را زده ام اینکه وقتش را با من بگذراند  مرا جذاب ترین زن دنیا بداند و بی وقفه و دیوانه وار نگاهم کند ....  برای دیدنم چراغ قرمز ها را نادیده بگیرد و تا در خانه پایش را روز پدال گاز فشار دهد  و متوجه عمر بیست ساله ام که با او زیستم نشوم  چقدر تلخ است برای یک زن دیده نشدن و جذای نبودن در چشم کسی که همه زندگیش اوست  بیاد می آورد روز آشنایشا رها...ادامه مطلب
ما را در سایت رها دنبال می کنید

برچسب : همسر خاموش, نویسنده : mpashijana بازدید : 36 تاريخ : شنبه 3 مهر 1395 ساعت: 4:04